* چند روز پیش علی و آیدا ( همسایه های مهربان مسیح در سرزمین زیتون ) به « بشری » رفتند و مهمان « جبران خلیل جبران » شدند همان نویسنده و شاعر لبنانی که در 1883 متولد شد و حالا اگرچه 75 سال است که نیست اما هر نسیم که بر « ستّ الحبایب » می وزد عطر او را دارد و همسایگان مسیح را به خود می خواند و می کشاند و با خود می برد و غربت نشینانی چون من را هوایی می کند :
« حقیقت انسان به آنچه می گوید نیست...حقیقت او در آن چیری پنهان است که نمی تواند به کلمه تبدیلش کند ! پس اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش که به « ناگفته هایش » گوش بده ! » ( ماسه و کف / جبران )
** چهاردهمین سالگرد پایان قصه ی سید مرتضی آوینی رسید ، کارگردان مستند « روایت فتح » و نویسنده ی رساله ی « غزال غزل » ! با اینکه سالهاست با نوشته های فلسفی و نگاه سیاسی اش اختلاف بنیادین پیدا کرده ام اما این ها باعث نشد که ذرّه ای از چشیدن لذّت تجربه ی آسمانی اش محروم شوم ؛ زیرا « فلسفه » از جنس بافته های عقل زمینی است و « حکمت » از یافته های فطرت آسمانی...و خدا را شکر که یاد گرفته ام چگونه صدای دلم را در میان غوغای نقدها و نقش ها گم نکنم و یادم باشد که :
« ... حرم عشق ، کربلاست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز را آموخته و چگونه از جان نگذرد آنکس که میداند جان بهای دیدار است...زندگی زیباست ؛ اما پرنده ی عشق ، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند ... هنر ، نوحه ی بنی آدم است در فراق بهشت و از همین روی همه با آن انس دارند...» ( گنجینه ی آسمانی / آوینی )
نوشته شده توسط محمد در چهارشنبه 86/1/22 و ساعت 6:39 عصر |
نظرات دیگران()